×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

وبلاگ من، قصه ی یه عشقه

بمان و در حق دلم عاشقی کن

× این وبلاگ، حکایت یه عشقه و عاشقانه هایی که او برایم نوشت و سرانجام این عشق و درد دلهایی که خواهم نوشت . دوست دارم بخوانیدو و قضاوت کنید و شاید یاد آوری خاطرات نه چندان دوری که فراموش کرده ای
×

آدرس وبلاگ من

deldar55.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/deldar55

قسمت بیست و ششم

عرض سلام ،ادب و احترام خدمت همه ی دوستان ،عزیزان و بزرگوارانی که به وبلاگم سر میزدین و باعث دلگرمی بنده بودین ،از همه ی عزیزان عذر خواهی میکنم بخاطر وقفه ی طولانی مدتی که پیش اومد ،

همانطوری که در قسمت قبل توضیح دادم در مورد خواهرا ،پائیز و لیلیان و تینا ،و اینکه چه اتفاقاتی افتاد ،اینکه اون آقا پروفایل پاییز رو صاحب شده بود و بعدا پروفایل رو به خود پاییز واگذار کرد و پاییز هم اونرو به دخترش داد ،به نام فاطیما ،در حالیکه پاییز اصلا دختری نداشت ،و فاطیما دختر لیلیان بود !!!!!!!! و این هم از هزاران دروغی بود که انتظار به من گفته بود .....

قبل از اینکه خواهرا از سایت برن و یکی یکی پروفایلهاشون رو ببندن ،پائیز دوست جدید گرفته بود ،آقایی بنام نادر که من عکسش رو تو لیست دوستان پائیز دیدم و از انتظار پرسیدم ،گفت دوست جدید پائیزه !!!!

همونطوری که در قسمت پانزده اشاره کردم خواهرا پروفایلاشون رو یکی یکی بستن و قبل از اینکه پروفایلا رو ببندن انتظار از من خواست اگر کسی از تو در مورد ما خواهرا چیزی پرسید، تو سایت، تو هیچی نگو و بگو که ما رو نمیشناسی

من هم قبول کردم ،و بعد از مدتی هم پروفایلم رو که اشتراک ویژه هم داشتم بخاطر انتظار حذف کردم و انتظار از اینکار من بسیار خوشحال شد ،آخرین نفر از خواهرا که پروفایلش رو بست تینا بود ،یه روز دیدم آقایی بنام احمد اومده و تو قسمت توصیفات پروفایل پیامی رو برای تینا نوشته ،با این مضمون :که عشق من کجاست !!! خدایا چرا هیچکس از عشق من خبری به من نمیده ،طفلکی احمد ،از غم و غصه، و از بیخبری از، عشقش نوشته بود 

به انتظار زنگ زدم که انتظار داستان چیه ،احمد کیه ؟ برگشت گفت دوست تینا هست ،گفتم دوست تینا ،تینا کانادا احمد بچه ی مشهد تینا اونور دنیا احمد اینور دنیا ،خوب این دوستی بکجا خواهد رسید ؟؟؟؟ تینا قبلا به من گفته بود که من فقط بخاطر خواهرام اومدم سایت و دنبال هیچ نوع دوستی با کسی نیستم در قسمت قبل توضیح دادم که به تینا چه سفارشی کرده بودم در مورد سایت ،و شرایط تینا !!!! و انتظار در جواب به من گفت که تینا قراره برگرده به ایران و به همین دلیل با احمد دوست شده

انتظار هم از دست احمد خیلی شاکی بود که چرا احمد با اینکه انتظار تلفنی بهش گفته بود اصلا به تینا پیغام نده ،اومده و تو قسمت توصیفات برای تینا پیام گذاشته ،احمد بیچاره از هیچی خبر نداشت که چه اتفاقاتی افتاده ،چون تینا بهش هیچی نگفته بود و این بیچاره زنگ میزد به انتظار و گریه و زاری میکرد که انتظار چه اتفاقی افتاده و چرا تینا جواب منو نمیده چرا پروفایلها رو بستین ،و انتظار هم جواب درستی بهش نمیداد و یکبار هم سر احمد داد زده بود به من چه ارتباطی داره خودت برو تینا رو پیدا کن و ازش بپرس و باهاش تندی کرده بود و گفته بود که دیگه حق نداری به من زنگ بزنی

من هم دلم به حال احمد میسوخت میخواستم بهش بگم که چه اتفاقی افتاده اما بخاطر انتظار و خانوادش نمیتونستم حرفی بزنم ،میدونید چرا ؟؟؟ آی خدا... این زن اینقدر دروغگو بود و دروغهایی واسه من بافته بود که من تحت هیچ شرایطی نمیتونستم کاری بکنم و حرفی بزنم مبادا از اینکه امنیت جانی انتظار و خانوادش به خطربیافته !!!! الله اکبر ابلیس باید میومد و شاگردی میکرد در محضر این بانوی بزرگ

جریان سایت و پروفایلها و مشکلاتی که تو سایت پیش اومده بود همین جا به پایان رسید همه رفتن من هم رفتم و همه با گوهر دشت خداحافظی کردیم و بعدش ماجراهایی پیش اومد، که بعد از شروع نامهربونیها،در  قسمت پانزدهم تا بیست و پنجم توضیح دادم .و بعد از این جریانات دیگه ای اتفاق افتاد که فصل جدیدی هست که سعی میکنم مختصر توضیح بدم و تموم کنم داستان این عشق ،یا بقول انتظار، عشق ،این هدیه ی خداوندی را

جمعه 12 اردیبهشت 1393 - 3:02:40 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://jasar.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 14 اردیبهشت 1393   9:42:37 PM

Likes 1

http://parastou.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 12 اردیبهشت 1393   11:35:41 PM

Likes 1
آمار وبلاگ

29129 بازدید

1 بازدید امروز

23 بازدید دیروز

91 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements